اسکندر و جانشینانش
فيليپ دوم در سال 360 ق.م پادشاه مقدونيه (واقع در شمال يونان) گرديد. وي در سال 336 ق.م نقشه جنگ با ايران را كشيد ولي عمرش كفاف نداد و در هنگام فراهم كردن تجهيزات كشته شد. پسرش، اسكندر بيست ساله در سال 335 ق.م به سلطنت رسيد. وي كه جواني قوي و تندخو و ورزشكار بود با وجود تربيت ارسطو (فيلسوف و دانشمند يوناني) حس جاه طلبي و خودستايياش به حدي بود كه در سال 334 تا 332 ق.م كليه ايالات ساحلي درياي مديترانه و نواحي ساحلي قنيقيه و سپس مصر را كه همگي جز ايالات ايران بودند به تصرف در آورد و در سال 331 – 330 ق.م از دجله و فرات نيز گذشت و در جلگه آربل به داريوش سوم حمله كرد، خيانت و عدم لياقت چند تن از سرداران ايراني از جمله مازه (والي بابل) باعث سقوط دستگاه عظيم و پهناور شاهنشاهي ايران گرديد.
در نتيجه اين شكست وضع سياسي و اجتماعي آن روز دگرگون گرديد چنانكه دولت فقير مقدوني غني گشت و انقلابي اقتصادي در آن روزگار به وجود آمد و ثروت بيحد و حصر بابل و شوش و تخت جمشيد و اكباتان بدست اسكندر و سردارانش افتاد.
اسكندر با درايت خود سعي كرد كه بين اقوام يوناني، ايراني، مقدوني وحدت و دوستي ايجاد نمايد زيرا با اينكه هخامنشيان در ظاهر شكست خورده بودند، از بين بردن دستگاه اداري و مالي آنان غيرممكن مينمود و موجب از هم فروپاشي همه چيز ميشد بنابراين اولين اقدام اسكندر سهولت جريان اقتصادي به صورت تناسب و ارزش پول يكسان ايران و يونان بود بدينترتيب كه يك دريك طلاي هخامنشي در مقابل 20 سيكل نقره بود و استاتر طلاي يونان ارزش 24 درهم نقره را داشت لذا او استاتر طلا را مساوي دريك هخامنشي كرد بنابراين استاتر طلا ارزش 20 درهم نقره را پيدا نمود و ضرابخانهها كماكان مانند سابق به ضرب سكه پرداختند و حتي نيم دريكي و دو دريكي كه در زمان هخامنشيان وجود نداشت رواج پيدا كرد.
سكههاي اسكندر از لحاظ هنري قابل توجه است زيرا اختلاط دو تمدن ايران و يونان را به تصوير ميكشد و مشخص است كه سر سكههاي اين دوران توسط صنعتگران توانا و چيرهدست تهيه شده، سكههايي نيز از اسكندر ديده ميشود كه در خارج از يونان ضرب گرديده كه به ضرب آسيايي معروف و تحت نفوذ هنر محلي است با نقوشي چون لنگر، شاخه گل، گندم، در كنار زئوس بجاي عقاب نقش اسب همچنين بجاي نوشته يوناني خط آرامي.
زماني كه اسكندر دارفاني را وداع گفت چون جانشيني براي خود انتخاب نكرده بود متصرفاتش بين سرداران وي چون سلوكوس1، كاساندر2، ليزيماك3، آنتيگون4، بطلميوس5 تقسيم گرديد.
اينان هر يك به نام خود سكه ضرب كردند و هيچ تغييري در وضعيت آن به وجود نياوردند ولي با اين حال علاوه بر نقره از طلا و مس نيز به ضرب سكه پرداختند، كه از طلا در تجارت با هند استفاده ميشد ولي پس از خارج شدن هند و نواحي شرقي از تصرف سلوكيها، از آن در مواقع خاصي استفاده ميگرديد تا اينكه كمكم سكه طلا جاي خود را تقريباً به نقره واگذار كرد، در جريان معاملات داخلي نيز سكههاي نقره به كار ميرفت كه بر وزن آتيك يعني چهار درهم به وزن تقريبي 17 گرم و درهم به وزن 4 گرم بود.
هر چقدر كه سلوكيها رو به اضمحلال ميرفتند ثبوت و نظم را در وزن از دست ميدادند سكههاي كوچك اين دوران از جنس برنز بود كه علامت فقر و تنگدستي به شمار ميرفت، نقوش اين سكهها بيشتر بنابر ميل هنرمند حكاك نبود، بلكه نقش آنان انعكاسي از مذهب مردم هر شهر بود (اين سكهها بدون وقفه در دوره اشكاني ادامه داشت)
در زمان دمتريوس دوم رقابتها و جنگهاي داخلي اساس و استحكام دولت سلوكي را متزلزل كرد و از دوره سلوكوس ششم انحطاط و سقوط آنها قطعي گرديد تا اينكه آنتيوكوس سيزدهم (64 ق.م) كشته شد و تمام منطقه بدست سردار رومي، پومپه افتاد و جزو متصرفات روم گرديد.
زيرنويس
1-سلوكوس پسر آنتيوكوس يكي از سرداران فيليپ مقدوني است كه همراه اسكندر به آسيا آمد و در سال 312ق.م وارد بابل شد و سپس شوش و ماد و نواحي شرقي ايران تا باختر و هند را تصرف كرد.
2-كاساندر Cassander پسر Antipater ميباشد كه در سال 301 ق.م به سلطنت مقدونيه و يونان رسيد.
3-ليزيماك يا ليزيماخ پس از اسكندر سرزمين تراكيه (323-281 ق.م) به وي رسيد.
4-آنتيگون در تقسيم متصرفات اسكندر سرزمينهايي از آسياي صغير مانند پامفيلي و فريگيه وليكيه و سپس سوريه و فنيقيه به وي رسيد.
5-بطلميوس (323- 285 ق.م) يكي از سرداران اسكندر كه مملكت مصر به او واگذار شد و مؤسس سلسله بطالسه گرديد.
موزه بانک سپه